○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
وقتی کارد به استخوانم رسید که اون رو در حال دید زدن جلوه که مشغول آب دادن به گلهای سر طاقچه بود دیدم
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
به سرعت خودمو بهش رسوندم و زدم روی شونش که پرید
هان چته؟
تخته سیاه اونوره پسر جون
لباشو به حالت مسخره ای کشید پایین
چی میگی حالت خوش نیست ها
نیشخندی زدم
من خوبم ولی مثل اینکه تو ناخوشی، اینجا چیکار داری؟ چیزی گم کردی؟مگه مفتشی؟
آره من همه کاره اینجام حالا هرچه زودتر گورتو گم کن برو بابا دیوونه ، زمین خداست دلم میخواد اینجا وایسم به توچه آخه؟
تو مثل اینکه زبون خوش حالیت نیست نه؟
ببین واسه اینکه بسوزی میگم، یکی تو این خونه است که من ازش خوشم می
حرفش قطع شد چون مشت من خوابید تو صورتش و این شروع دعوای ما بود با تموم قدرت میکوبیدم توی صورتش اون هم بیکار نبود و میزد از گوشه چشمم امین و سامان رو دیدم که با دو به سمت ما میان
خلاصه ما سه تا شدیم و اون کتک مفصلی خورد با نفس نفس کشیدم کنار
خونه گوشه لبم رو پاک کردم اون آشغال هم در حالی که سر و صورتش پر از خون بود تن لشش رو از روی زمین جمع کرد تلو تلو خوران ازمون دور شد که گفتم
اگه دفه دیگه این اطراف ببینمت بد تر از اینا سرت میاد برو تو همون آشغالدونی خودتون از این کارا بکن
بچه پررو پوزخندی زد آب دهانش رو به بیرون پرت کرد و گفت
من اگه حال تو یکیو نگیرم فرهان نیستم ببین کی بهت گفتم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
کار هر روزم شده بود اومدن مقابل پنجره خونشون
حتی اسمش رو هم نمی دونستم باید هر جور شده می فهمیدم اسمش چیه
مثل آدمهای علاف دست به جیب مقابل خونشون ایستاده بودم که دیدم یه پسر بچه چاق دستشو رو زنگ فشار داد فکری از ذهنم گذشت
به سرعت خودمو بهش رسوندم
آقا پسر
روشو به سمت من کرد
بله
دستی به موهام کشیدم
شما واسه این خونه ای؟
آره از قیافه تپل و دور دهن شکلاتیش خندم گرفت
چشماش مثل اون دختر بود لپشو کشیدم
اسمت چیه کپلی؟
با اخم دستمو پس زد
بابام گفته با غریبه ها حرف نزن
من که غریبه نیستم مامور سرشماریم، اومدم آمار بگیرم حالا اسمتو نمیگی بهم
شهاب
به به چه اسم قشنگی
خوب آقا شهاب چند تا خواهر برادر داری؟
برادر ندارم که
ای جون بکنی بچه باید با پنج تومنی از حلقومت حرف بیرون کشید
اووم خواهر چی؟
یه دونه دارم
با حرص زیر لب گفتم بزار در کوزه آبشو بخور
لبخند کجی زدم